محل تبلیغات شما

بهار نو



 

 

اگر گفته شود دين اسلام، دين دانش و آموزش براي زندگي سعادتمندانه دنيوي و اخروي بشر است، سخني بیش گفته نشده است. اهميت علم ودانش در اسلام بقدري است كه اولين كلمه اي كه خداوند متعال بر پيامبر اكرم (ص) نازل فرمود: این بود که بود در عربی اقرأ (بخوان)!. در مقاله حاضر میخواهم سعي نمایم به انواع دانش و آداب دانش آموزي بپردازم.

 

جايگاه و اهميت علم و دانش بي گمان ارزش انسان در آموزه هاي قرآني به دانش است؛ از اين روست كه تسخير فرشتگان و هستي، زماني براي انسان شدني شد كه خداوند به انسان اسماي خويش را تعليم داد و انسان به دانش اسمايي آگاه شد.اين آگاهي هر چند به شكل آگاهي حضوري و شهودي است كه از آن به دانش وجودي نيز تعبير مي شود؛ زيرا در جان و وجود انسان جاي مي گيرد و بخشي بلكه همه وجود وي را شكل مي بخشد كه در تعبير مولوی : اي برادر تو همه انديشه اي. مابقي جز استخوان و ريشه ای، به خوبي تبيين شده است؛ با اين همه دانشي داراي ارزش است كه انسان را به مقام خودش بازگرداند و از مقام هبوط به عروج رساند و صعود دوباره اي را از خاك به عرش افلاك برين تا عرش سدره المنتهي آغاز كند.

 

از اينروست كه قرآن ارزش و اعتبار آدمي را به دانش اسمايي دانسته است كه دانش توانايي و ظرفيت به همه آن چيزهايي است كه خداوند را به خداوندي متصف ساخته است. آدمي با دانش اسمايي ميتواند به كمال مطلق برسد. تفاوت اسما و صفات در خداوند با انسان در اين است كه اسما در خداوند عين ذات و ازلي و ابدي است و در انسان عين ذات نيست بلكه به شكلي عارض ذات و عنايت الهي است. با اين همه اين انسان است كه مي تواند با دانش خويش به جايي برسد كه كسي در هستي بدان دست نيافته است.

 

سخن را با اين پرسش آغاز مي كنيم نيازهاي علمي انسان كه اگر انسان همه اسماي الهي را به جعل تعليمي دانسته و داراست، چه ومي دارد تا آن را بياموزد و به اين دانش داشته دست يابد؟ اصولا آيا پذيرفتني است كه انسان چيزي را كه خود داراست دوباره بجويد و بخواهد؟ به نظر مي رسد كه اين پرسش به جهت مهمي اشاره داشته است. از اين رو سخن گفتن از دانش آموزي به معناي يادگيري سخني نادرست است؛ زيرا انسان همان گونه كه نمي تواند چيزي را كه داراست بجوييد و بخواهد هم چنين نمي تواند چيزي كه اصلا ندارد را بخواهد و بجويد. از اين رو دانش آموزي نيز چيزي جز به فعليت آوردن و يا آوردن و تذكر آن دانش اسمايي نيست كه در نهاد و سرشت انسان وجود دارد. به بيان ديگر مي توان مدعي شد كه دانش چيزي جز تذكر و يادآوري و رهايي از غفلت و دانش آموزي نيز چيزي جز يادآوري نيست.

 

بنابراين آموزه و تعلم به دو معنا در آيات قرآني به كار رفته است؛ گاه به معناي جعل و ايجاد ظرفيت و توانايي است كه به آن تعليم اسمايي در آيه 31 سوره بقره گفته شده است و گاه ديگر به معناي تذكر و يادآوري و يا پديداري بستر و زمينه اي مناسب براي بروز و ظهور استعداد و دانش اسمايي است كه در انسان به وديعت نهاده شده است. که در دانش آموزي مي توان هم از شيوه مستقيم و غيرمستقيم بهره برد. هرچند كه بهره گيري از دانش مستقيم به جهتي كه از سر منشا و سرچشمه آن گرفته ميشود از خلوص و كمال زايي و كمال بخشي بيش تري برخوردار ميباشد ولي اين بدین معنی نخواهد بود كه هر دانشي براي هر كسي مفيد خواهد بود.

 

بنابرين هر دانش خاص و رشدي هرچند كه از مقام و سرچشمه و يا از نزديك سرچشمه گرفته شود به اين معنا نيست كه براي هر كسي مفيد و سازنده باشد. انسان دانشي را مي بايست بجويد كه براي او مفيد و سازنده باشد و بتواند باتوجه به آن اين نشان ميدهد كه هر دانشي هرچند كه برتر و از منبع بالا و خالصي برداشته شود مي بايست از دو ظرفيت در شخص و نيز اهداف به كارگيري از آن برخوردار باشد تا مفيد و سودمند بوده و به تعبير بعضی دانش رشدي باشد.

 

دانش به معنای دانه انديشه و دانشجوی، پاشيدن اين دانه در ذهن انسان است. هر داده دانشی, کليد رازی از چيستان های طبيعت است که پرده از روی پديده پنهانی برمی دارد و ما را با پيوندی ميان دو يا چند چيز آشنا میکند. برای نمونه، دانستن اين نکته که آتش آب را گرم میکند و به جوش میآورد، دانه ای دانشی ست که در ذهن کسی که برای نخستين بار با آن آشنا میشود، کاشته میشود. اين دانه اندک اندک در ذهن پرورش می يابد و بارور میشود و پيوندهای تازه ای ميان آب و آتش آشکار میکند؛ اين که با اتش میتوان يخ را آب کرد و آب را بجوش آورد و ميکروب ها و باکتري های آن را کشت و آن را بی خطر ساخت و نيز گوشت ها، ميوه ها و سبزيجات سفت را در آن آب نرم کرد و يا پخت و هم با آب آتشناک، آلودگي ها را زدود و نيز فضای بسته ای را گرم کرد و با کاربرد آب و آتش، ماشين بخار ساخت و هزار و يک. اين گونه، دانش، ابزار پيروزی انسان برطبيعت می شود و سازگاری بيشتر را فراهم می کند. وی آن را بازسازی و بازپردازی می نمايد تا در راستای نيازهای خود شکل دهد.

 

اين همه را گفتم تا بگويم که دانش، ترجمه فارسی علم نيست و اين دو از دو ديدگاه گوناگون برآمده اند. علم، يعنی فراگيری و آموختن آنچه در آئين نامه دين آمده است؛ يعنی دانستن دانسته هايی که در چند کتاب حديث و روايت آمده است. اما دانش کنکاشی هماره در راه واگشايی راز پديدارهای نو گونه است. با اين حساب، پرسش است که چرا فرهنگی که تعريفی به اين زيبايی از دانش دارد و دانايی را مايه آگاهی و توانايی میداند، اين گونه با دانش بيگانه است؟ دانش چه به صورت دانش لدني و يا واسطه اي به دست آيد نيازمند تلاش و كوشش بسيار است و دانش آموز مي بايست رنج هاي بسيار برد كه از آن جمله ميتوان به رنج سفر راحتی و کسب دانش مورد نظر به دست اورد.

 

روش تعليم مي بايست با توجه به نوع دانش و نيز كاربرد آن تغيير يابد. از اين رو ما با روش هاي مختلفي در دانش هاي گوناگون رو به رو هستيم. از آن جمله نيز ميتوان به روش مشاهده و بررسي شيوه زندگي جانوران و حيوانات براي آموختن تجربيات در زندگي  و همراهي در عمل و همكاري با استناد ان یاد گرفت.  میدانیم که خداوند ملائکه را از نور آفریده وبه آنان عقل و نیروی فرمانبرداری داده، اسباب و انگیزه های انحراف را در اختیارشان قرار نداده است. واز طرف دیگر حیوانات را آفریده که تنها از غرایز و کششهای حیوانی خویش پیروی نمایند و از نیروی عقل و اندیشیدن همچون انسان محروم می باشند. اما انسان را آفریده و از یک طرف به او توانایی تعقّل واندیشیدن را داده و از طرف دیگر انگیزه ها و اسباب خواسته های نفسانی و حیوانی را در اختیارش قرار داده است. وبه همین خاطر دو نیروی درونی عقلانی و خیر خواهی، نفسانی و شرارت، هر یک او را به طرف خویش می کشانند. ودر همین ارتباط است که قران به نقش و منزلت علم در جهت تقویت جنبۀ عقلانی وخیرخواهی انسان اشاره نموده ومی فرماید. بدین معنی که تنها عالمان و آگاهانی که به مقام و منزلت خداوند آگاهی راستینی دارند، هراس ( انحراف از دین او را) در دل دارند. قرآن در حرمت نهادن به علم و علما و بلندی بخشیدن منزلت صاحبان علم و اندیشه پیشگام و پرچمدار همۀ کتابهای ادیان آسمانی است.

 

یکی از ویژگیهای علم و دانش دوام و ماندگاری منافع آن است. و اجر و پاداش آن هم حتی پس از مرگ برای انسان همچنان ادامه پیدا خواهد کرد.  کسی که علم سودمندی را به دیگری می آموزد و نسخه برداری می نماید پاداش خود و پاداش همه کسانی که آن را میآموزند یا نسخه برداری میکنند و آنهایی که به آن پس ازاو عمل می کنند، تا زمانی که آن علم باقی می ماند و به آن عمل می شود، پاداش نویسنده و نقل کنندۀ آن باقی خواهد ماند. از این جهت علم و دانش بر عبادت برتری داده شده که منافع علم شامل عالم ودیگران نیز میشود، و منافع عبادت منحصر به خودعبادت گذار است. آدمی تمایل دارد که هرچه را ممکن است بداند و بفهمد، زیرا کنجکاو زاده شده است. کنجکاوی انسان از کنجکاوی هر موجود زنده دیگر کاملتر و پایدارتر است. رضایت آدمی در فرو نشاندن این کنجکاوی ، همراه با توانایی او در به خاطر آوردن ، استدلال کردن و ارتباط دادن ، به پیدایش فرهنگ کامل ، و از جمله علم منجر شده است. بنابراین میتوان گفت که از همان زمانی که انسان پای به این جهان گذاشته است، علم نیز به وجود آمده و با رشد فکری بشر ، علم تکامل یافته است. هرگاه خداوند بخواهد به کسی خیر برساند او را فقیه و دانای در دین نموده و راه رشد و نجات را به او الهام کرده است. دانِش عبارت است از مجموعه دانستنی‌هایی که بشر برای زندگی خود از آنها بهره می‌گیرد. در زمان‌های قدیم دانش بشر محدود بود و گاهی حتی یک نفر می‌توانست بیشتر دانش بشری را در حافظه خود جای دهد. اما به تدریج با رشد معلومات، دانستنی‌های بشر طبقه بندی شدند و حوزه‌های مختلف و تخصصی دانش شکل گرفت. علم (واژه ای عربی از ریشه علم به معنای آموختن) ساختاری است برای تولید و ساماندهی دانش دربارهٔ جهان طبیعی در قالب توضیح‌ها و پیش‌بینی‌های آزمایش‌شدنی.ارسطو علم را مجموعه ای از آگاهیهای قابل اتکا می داند که از لحاظ منطقی و عقلانی قابل توضیح باشند. بشر فطرتا دانش دوست و جستجوگر و حقيقت جوست و از طرفي اهميت و ارزش تحصيل علم و دانش از نظر قرآن و احاديث و بزرگان دين و علم بر هيچ كس پوشيده نيست. علم و دانش براي انسان اهميت زيادي دارد و او را از جهت روحي و معنوي اشباع مي كند. چون افكار انسان در سطح عالي قرار مي گيرد و نتيجه ي آن نجات خود و جامعه از گمراهي و سياهبختي است. سخن دیگر ما در این زمینه این است که بالاخره ما در هر لحظه با عمل سر و کاری داریم. عمل نیز باید به یک اصل و اساس تکیه کند و اگر عملی از پشتوانه‏ی نظری و عملی برخوردار نباشد فاقد ارزش است. دستورالعمل قرآنی این است: ولاتَقفُ ما لیسَ.به علم و از چیزی که دانش نداری پیروی نکن.  بنابرین قبل از عمل و رفتار، باید دانش و معرفت لازم را کسب کرد و آن گاه مبادرت به عمل ورزید. در خصوص تحصیل، تدریس، کار و حرفه، رفتار فردی و اجتماعی در تمام شئون زندگی در مرحله اول باید شناخت» و معرفت» لازم را کسب کرد و ارزش عمل نامعلوم است. وقتی عمل بر اساس علم دقیق و معرفت شایسته صورت نگرفت سعادت آدمی به خطر خواهد رفت.



 


در کودکانی که پدر و مادر آنها از یکدیگر جدا شده بودند، حضور پدر و مادر بزرگ آسیب های روانی معمول ناشی از طلاق را به حداقل می رساند. پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها در ارتباط نزدیک با نوه های خود، سال های بیشتری عمر می کنند.

 

سواد زندگی؛ تربیت فرزندان- تا پیش از این تصور می شد که مزایای روابط پدربزرگ ها و مادربزرگ ها با نوه ها، تنها متوجه کودکان است اما به دنبال مطالعات گسترده مشخص شده که مادر بزرگ و پدر بزرگ ها نیز از این روابط سود می برند.

در این درس نگاهی به نتایج برخی از مهم ترین پژوهش های انجام گرفته در این زمینه خواهیم داشت.

معجزه ارتباط پدربزرگ و مادربزرگ ها با نوه ها!

 

نگاه علمی

دانشمندان بوستون کالج طی مطالعه ای به این نتیجه رسیدند که رابطه عاطفی نزدیک کودکان با پدر و مادر بزرگ هایشان، علائم افسردگی در هر دو گروه را کاهش داده است.
طی این پژوهش که در مجله Gerontologist به چاپ رسیده، 374 پدر بزرگ/ مادر بزرگ و 356 کودک شرکت داشته اند.

محققان در ادامه داده های حاصل از یک دوره مطالعاتی 19 ساله را بررسی کردند. به گفته
Sara Moorman دانشیار جامعه شناسی بوستون کالج، روابط پایدار و نزدیک خانوادگی می تواند در افزایش طول عمر آنها نیز تاثیر به سزایی داشته باشد.

برای پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها، رابطه نزدیک با نوه هایشان آنها را به دنیایی جدید می برد که می توانند از دریچه ای جدید و متفاوت به جهان اطراف خود نگاه کنند. همین اتفاق برای کودکان نیز رخ می دهد.

مطالعه ای دیگر که توسط دانشگاه آکسفورد انجام شده نیز نتایج مشابهی را نشان می دهد. طی این پژوهش از داوطلبان انگلیسی با رده سنی 11 تا 16 سال کمک گرفته شد. دانشمندان دریافتند که ارتباط قوی کودکان با پدر و مادر بزرگ های خود، بر مهارت های اجتماعی آنها هم اثر مثبت دارد. این دسته از کودکان توانایی بهتری در مدیریت احساسات خود داشتند و مشکلات رفتاری ثبت شده در آنها به مراتب کمتر از گروه مقابل بود.

علاوه بر این در کودکانی که پدر و مادر آنها از یکدیگر جدا شده بودند، حضور پدر و مادر بزرگ آسیب های روانی معمول ناشی از طلاق را به حداقل رسانده بود.

پژوهشی استرالیایی که در شبکه اجتماعی علمی ریسرچ گیت منتشر شده، تاثیر روابط مذکور بر عملکرد ذهنی اعضای مسن خانواده را مورد بررسی قرار داده است: مادر بزرگ هایی که زمان بیشتری را در کنار نوه های خود سپری کرده بودند، عملکرد بهتری را در تست های شناختی نشان دادند. گفتنی است که ملاقات با نوه ها به صورت یکبار در هفته، تاثیرات شگفت انگیزی را بر سلامت مادر بزرگ ها به همراه داشته است.

مطالعات و دو واقعیت علمی

* کودکان مرتبط با پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها سر زنده تر و سالم ترند

مطالعه ای که در هفته نامه علمی
مقالات آکادمی ملی علوم آمریکا به چاپ رسیده، از تاثیر مهم حضور پدر و مادر بزرگ ها بر افزایش سر زندگی نوه های آنان پرده برداشته است. در این پژوهش برخلاف شمار زیادی از مطالعات انجام شده، توجه بیشتری به نقش پدر بزرگ ها شده است.

علاوه بر موارد فوق، طی این بررسی دیده شد که سن بالاتر پدر بزرگ ها در زمان تولد نوه ها، بر طول بیشتر "
تلومر" آنها نیز اثرگذار است؛ تلومر پایانه فیزیکی کروموزوم های خطی است که با افزایش سن به تدریج کوتاه و کوتاه تر می شود و بدین ترتیب می تواند دلیل بسیاری از بیماری ها مرتبط با سن باشد. ریسک ابتلا به این دسته از بیماری ها، در کودکانی که تلومر بلندتری دارند پایین تر خواهد بود. بدین ترتیب می توان گفت که بخش مهمی از سلامت خود را مدیون پدر بزرگ های مسن هستیم.

* پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها در ارتباط نزدیک با نوه های خود، سال های بیشتری عمر می کنند

بر اساس مطالعه ای از
مرکز ملی اطلاعات زیست‌فناوری، پدر و مادر بزرگ هایی که در ارتباط نزدیک با نوه های خود هستند و یا حتی از آنها به صورت مقطعی نگه داری می کنند، مدت زمان بیشتری عمر خواهند کرد.

در این پژوهش 500 بزرگسال 70 سال و بالاتر مورد بررسی قرار گرفتند. مشخص شد ریسک مرگ و میر آنهایی که از نوه های خود مراقبت می کردند، 37 درصد کمتر از گروه دیگر بوده است. دانشمندان معتقد هستند که طول عمر بالاتر در این مورد به علت فعالیت ذهنی بیشتر و ایجاد هدف در زندگی است.

طی یک مطالعه دیگر که توسط همین مرکز به چاپ رسیده است، از داوطلبان مسن خانم کمک گرفتند و مشخص شد احتمال ابتلا به بیماری آایمر در مادر بزرگ هایی که حداقل یک روز در هفته را کنار نوه خود سپری می کنند، بسیار کمتر باشد
.

در عین حال افکندن تمام مسوولیت نگهداری نوه ها بر دوش پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها، می تواند به آنها آسیب برساند و خسته و فرسوده شان کند.

منبع : سایت سود زندگی


خدایا.پروردگارا.کمکم کن، کمکم کن که  بتوانم پنچره ی دلم راروبه حقیقت بگشایم.

خدایا.یاریم کن که مرغ خسته دلم راکهدیری است دراین قفس زندانی است، دراسمان آبی عشق

توپروازدهم.

خدایاپروردگارا.یاریم کن که شوق پروازراهمیشه درخود زنده نگهدارم .

خدایا.توخود می دانی که بدترین دردبرای یک انسان دورماندن ازحقیقت خویشتن  ورهاشدن

 درگرداب فراموشی وسردرگمی

 است.پس توای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم تابتوانم روزبه

 روزبه تو که سر چشمه تمام

 حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر شوم

 

 

خدایا.همیشه گفته ام که تورادوست دارم.حالا هم باتمام وجود فریاد می زنم:

خدایادوستت دارم.دوستت دارم.دوستت دارم.

خدایا،شرمنده ام اززیادی گناهانی که انجام داده ام ،شرمنده ام.

خدایا از قدر نشناسی خودم ، ازاین که هرروباعث ناراحتی تو می شوم شرمسارم.

خدایا چه بگویم ازکدامین گناهم نزد توطلب عفوکنم.خدایابه کدامین گناه اشک شرم ازدیده جاری

سازم.هروقت که خواستم زبان به حمد وثنایت بگشایم.اشک در دیدگانم جمع شدوبغض شرم

 وپشیمانی ازگناهان دیگرمجال

 سخن گفتنم نداد.

 

 

 

خدایا ،مرا ازاین منجلابی که درآن گرفتارشده ام نجاتم ده.به این پرنده ی اسیر پروبالی ده تا خودش

 راازاین قفس رهایی بخشد

 وطعم آزادی ورهایی را تجربه کند .

خدایا، مرا فرصتی ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتی برای یک لحظه آنچه باشم که تومی

 خواهی

خدایا، چگونه می توانم روی به سوی تو بیاورم وزبان به حمدوثنایت بگشایم درحالی که

 خودازکرده خویش آگاهم .

چگونه می توانم دوستارتوباشم درحالی که برعهد وپیمانی که باتو بسته ام وفادارنبوده ام.

چگونه می توانم طلب عفو وبخشش کنم درحالی هنوزشعله های عصیان دردرونم فروزان است.

بارلاها،چگونه می توانم روی بهتوبه آورم درحالی که اسیرهواهای نفسانی خویشم.

 

بارلاها،توازعلاقه ی من نسبت به خودات آگاهی ومی دانی که چقدرمشتاق رسیدن توام ولی هروقت

 که تصمیم گرفتم که به

 سوی توبیایم گناه به سراغم آمدومراازتو دورساخت.

همیشه آرزویم این بوده است که حتی برای یک روزکه شده آنچه باشم که تو می خواهی وآنچه کنم

که تو می پسندی ولی افسوس این نفس سرکش تا کنون مجال برآورده شدن این آرزورابه من نداده است.

بارلاها، می ترسم، ازخویش وازاین سرنوشتی درانتظارمن است می ترسم.ازاین بیابان وشوره

 زاری که درپیش روی من است

 می ترسم.می ترسم که مرگ به سراغم بیا یدآرزوی رسیدن به تورااین باراوارمن بستاند.

پس ای پروردگاربی همتا  به لطف وکرم خویش مراازمرداب رهایی ده وتوانی ده خویشتن را

از هرچه بدی است پاک کنم.

خدایا به من فرصتی ده تاعاشق بودن راتجربه کنم

 


زندگی آلبرت اینشتین

اغلب شما آلبرت اينشتين را می شناسید. او کسی بود که تئوری نسبیت را به ما ارائه داد. عده زیادی از بزرگان علم او را به عنوان نابغه ای بی همتا و بزرگترین دانشمند جهان می خوانند. بسیاری از نظریات و تحقیقات اينشتين باعث ایجاد تغییرات اساسی در روند پیشرفت علم  در جهان شده و تاثیرات  پایداری به ارمغان داشت. خدمات او در راستای علم قابل ستایش است.

اما بر خلاف همیشه  اینبار قصد داریم از جنبه ای دیگر به اينشتين بنگریم. زندگی او! حقایق مخفی درباره زندگی باهوش ترین نابغه دنیا . او چگونه بود؟ در زندگی و برخورد بادیگران چطور بود؟ آیا می دانید که اينشتين با یک سر بزرگ به دنیا آمده! طوری که مادرش تصور می کرد وی ناقص است؟! و یا اینکه قبل از ازدواج فرزندی داشته؟

1-  اينشتين بدنی چاق و سری بزرگ داشت:

زمانی که مادر آلبرت، پائولین اينشتين (pauline einstein)، او را به دنیا آورد متوجه شد سر اينشتين بسیار بزر گ است و تصور می کرد که او ناقص به دنیا آمده. قسمت عقب سر بسیار بزرگ به نظر می رسید و خانواده وی بلافاصله متوجه این چیز عجیب و غیر طبیعی شدند. در هر صورت پزشک آنها را آرام نمود.

هنگامی که مادر بزرگ آلبرت برای اولین بار او را دید مرتباً زیر لب تکرار می کرد: "خیلی چاق است، خیلی چاق است".

 

 

تصویر: اولین تصویر شناخته شده از آلبرت اينشتين. اعتبار تصویر: آرشیو آلبرت اينشتين، دانشگاه یهودی jerusalem، اسرائیل.

2- اينشتين در دوران کودکی در تکلم خود دچار مشکل بود:

اينشتين در دوران کودکی به ندرت سخن می گفت و زمانی هم که  حرف می زد بسیار با آهستگی صحبت می کرد. در عوض تمام جملات را در سرش بیان می نمود و یا قبل از اینکه بلند بیان کند از صحیح بودن آنها اطینان حاصل می کرد و یا چند بار به صورت زیر زبانی آنرا تکرار می کرد.

 

تصویر: عکس مشهور آلبرت اينشتين در 1951، توسط آرتور ساس

بر طبق گزارشات اينشتين تا 9 سالگی به همین منوال رفتار می کرد. والدینش از اینکه فرزندشان عقب افتاده باشد نگران بودند که البته این نگرانی کاملا بی اساس بود.

یک تاریخ نویس علوم به نام otto neugebauer چنین بیان می کند:  " در آن زمان که بسیار دیر زبان به سخن باز کرده بود و به ندرت حرف می زد یک شب موقع شام سکوت را شکست و گفت: "این سوپ خیلی داغ است".

والدینش خیالشان راحت شد و  از او پرسیدند چرا تاکنون حتی یک کلمه سخن نمی گفت؟ وی پاسخ داد: " برای اینکه تا کنون همه چیز بر طبق روال خود بوده".

thomas sowell در کتابش به این نکته اشاره کرده که علاوه بر اينشتين بسیاری از نوابغ دیگر نیز در زمان کودکی سخن گفتن را نستاً دیر آغاز نموده اند. او این وضعیت را سندرم اينشتين» (einstein syndrome) نامید.

3- اينشتين از یک قطب نما الهام گرفت:

اينشتين در سن 5 سالگی در بستری مریضی خوابیده بود، پدرش چیزی به او داد که باعث شد در ذهنش اولین جرقه علاقمندی به علوم به وجود آید: یک قطب نمای ساده جیبی.

آنچه باعث جلب توجه اينشتين گردید این بود که آنرا به هر طرف که می چرخاند سوزن قطب نما همواره یک جهت را نشان می داد. با خودش فکر کرد باید نیروهایی بر قطب نما اعمال شده باشد که چنین عمل می کند. این اتفاق بارها در گزارشات و شرح حال زندگی وی ذکر شده است.

4- اينشتين در امتحان ورودی دانشگاه رد شد:

اينشتين در سال 95 و در سن 17 سالگی برای ورود به مدرسه پلی تکنیک فدرال سوئیس eth یا (eidgenössische technische hochschule) اقدام کرد. سوالات مربوط به ریاضی و علوم آزمون ورودی را با موفقیت پشت سر گذاشت اما در مابقی دروس (تاریخ، زبان، جغرافی و غیره) موفق نشد و مجبور شد قبل از برگزاری مجدد آزمون به یک مدرسه حرفه ای (trade school) برود و سرانجام یک سال بعد در eth  پذیرفته شد.

5- اينشتين یک فرزند نامشروع داشت:

در دهه 1980 نامه های خصوصی اينشتين چیزهای جدیدی را درباره این نابغه آشکار ساخت: او یک دختر نامشروع از میلوا ماریک (mileva marić) داشت. (کسی که بعدها با وی ازدواج کرد.) در 1902 و یک سال قبل از ازدواج آنها، میلوا دختری به نام لیزرل به دنیا آورد که اينشتين هرگز او را ندید و سرنوشت او نامعلوم باقی ماند.

تولد لیزرل درست دورانی اتفاق افتاد که اينشتين در beme حضور داشت. از محتوای نامه ها چنین استنباط می شود که زایمان سختی بوده.

مابقی زندگی لیزرل هنوز به طور کامل مشخص نیست. michele zackheim در کتاب خود به نام "دختر اينشتين" نوشته است که او در اثر ابتلا به تب مخملک در سپتامبر 1903 درگذشت.

 

نام لیزرل برای آخرین بار در نامه ای که در 19 سپتامبر 1903 از اينشتين به میلوا نوشته شده بود ذکر گردید.

6- اينشتين از همسر اول خود دلسرد شد و با وی یک قرارداد عجیب منعقد کرد:

پس از ازدواج اينشتين و میلوا آنها صاحب دو پسر به نام های "هنس آلبرت" و "ادوارد"  شدند. با گذشت زمان، موقعیت های آکادمیک و مسافرت های جهانی اينشتين باعث شد تا اينشتين از همسر خود فاصله گرفته و دلسرد شود. هر دو زوج در صدد حل مشکلشان برآمدند. حتی اينشتين یک قرارداد عجیب تهیه نمود: در این قرارداد آنها تحت شرایط ویژه ای باهم زندگی می کردند. سر فصل آن چنین بود: "شرایط"

الف: مسئولیت تو این است که:

1. لباسهای من همیشه مرتب باشند.

2. سه وعده غذایی خود را به طور مرتب و در اتاقم صرف کنم.

3. اتاق خواب و اتاق مطالعه من همیشه مرتب و تمیز باشد و میز کارم فقط مخصوص استفاده خودم باشد.

ب: باید تمام روابط مرا نادیده بگیری؛ وماً همه روابط من بنابر دلایل اجتماعی نیست.

شرایط دیگری نیز بود از جمله "زمانی که از تو خواستم دیگر نباید با من صحبت کنی" . میلوا شرایط را پذیرفت. اينشتين برای اینکه اطمینان حاصل کند میلوا تمام شرایط را فهمیده چنین نوشت: "جنبه های شخصی باید کاملا کاهش پیدا کند" و خود نیز عهد کرد که "در مقابل تمام زنها مثل غریبه رفتار کنم".

7- اينشتين رابطه خوبی با پسر بزرگش نداشت:

پس از طلاق رابطه اينشتين با پسر بزرگش هنس آلبرت، تیره و تار گشت. هنس آلبرت پدرش را مسئول ترک کردن و تنهایی ملیوا می دانست. رابطه بین پدر و پسر زمانی سخت تر شد که اينشتين شدیداً با ازداوج هنس آلبرت و frieda knecht مخالفت نمود.

در 1927 هنس در سن 23 سالگی عاشق یک زن بزرگتر از خود شد که به نظر اينشتين اصلا جذاب نبود. اينشتين به این وصلت راضی نبود و معتقد بود عروس هنس برای به دست آوردن پسر او نقشه کشیده است. وقتی تمام حرفها و تلاش های او بی اثر ماند از پسرش خواست تا بچه دار نشود چرا که تنها باعث می شود طلاق و جدایی آنهارا سخت تر کند.

 

پس از آن هنس آلبرت به ایالات متحده مهاجرت کرد و در آنجا پروفسور مهندسی هیدرولیک در uc berkley شد. حتی در این کشور جدید هم پدر و پسر از یکدیگر دلگیر بودند. وقتی اينشتين مرد میراث اندکی برای هنس آلبرت به جا گذاشت.

8- اينشتين یک مرد خوش گذران بود:

 

تصویر: اينشتين به همراه همسر دومش، دختر عمویش، elsa.

اينشتين پس از جدایی از میلوا (خیانت اينشتين یکی از دلایل طلاق آنها بود) خیلی زود با دخترعمویش  السا لوونتال ((elsa lowenthal ازدواج کرد. البته قبل از ازدواج با السا از دختر او ilse که سال جوانتر بود خواستگاری کرد.

برخلاف میلوا بیشترین توجه  السا به مراقبت از همسر مشهورش معطوف بود. بدون شک او درباره خیانت ها و عشق بازی های اينشتين می دانست.

9- اينشتين fdr را برای ساخت بمب اتم متقاعد کرد:

 

تصویر: بازسازی  امضای نامه مشهور اينشتين و زیلارد (szilárd) به fdr (رئیس جمهور فرانکلین روزولت) در 1939.

در 1939 پس از به وجود آمدن آلمان نازی لئو زیلارد (leó szilárd)  ،فیزیکدان، اينشتين را برای نوشتن نامه ای به fdr (رئیس جمهور فرانکلین روزولت) (franklin delano roosevelt)متقاعد کرد. مضمون نامه در برگیرنده این بود که احتمالاً آلمان نازی درصدد پیشبرد تحقیقات خود به سوی ساخت بمب اتم  است و ایالات متحده را نیز به همکاری در این کار ترغیب می کند.

ذکر شده که نامه اينشتين و زیلارد یکی از دلایلی بود که باعث شد زیلارد پروژه مخفی منهتن (manhattan project) را برای ساخت بمب اتم شروع کند.

هرچند اينشتين یک فیزیکدان با استعداد بود ولی ارتش با درنظر گرفتن خطرات امنیتی برای اينشتين از او برای شرکت در پروژه دعوت نکرد.

 

10- سرگذشت مغز اينشتين: 43 سال دردون یک شیشه و مسافرت در طول کشور با یک بیوک:

پس از مرگ اينشتين در 1955 مغز او برداشته شد – و البته بدون اجازه از خانواده اش- این کار توسط توماس استو هاروی ( thomas stolz harvey ) پاتولوژیست بیمارستان پرینستون انجام گرفت. هاروی جمجمه را برداشت و در یک ظرف شیشه ای قرار داد. به علت سهل انگاری در مراقبت از این عضو مهم از کار اخراج شد. سالها بعد با کسب اجازه از هنس آلبرت به مطالعه مغز اينشتين پرداخت و اسلایدهایی از آن تهیه نمود و برای دانشمندان در سراسر دنیا فرستاد.

یکی از این دانشمندان ماریان دایموند از uc berkeley بود که کشف کرد در مقایسه با یک فرد عادی به طور قابل توجه ای در نواحی از مغز که مسئول تولید اطلاعات است دارای تعداد سلول های گلیال (glial cells) بیشتری می باشد.

در مطالعه دیگری که توسط سندرا ویتلسون (sandra witelson) از دانشگاه mc master انجام گرفت مشخص شد که مغز اينشتين فاقد یک چروک خاص به نام شیار سیلویان (sylvian fissure) است. به نظر ویلتسون این آناتومی خاص باعث شده تا نرون های مغز اينشتين اتصال بهتری با یکدیگر برقرار کنند. در مطالعه دیگری بیان شده که در مقایسه با مغز انسان های معمولی مغز اينشتين متراکم تر بوده و لوب آهیانه پایینی که مرتبط با توانایی عملیات ریاضی است بزرگتر می باشد.

سرگذشت مغز اينشتين جالب است:

در اوایل دهه 1990 هاروی به همراه یک نویسنده بیطرف و جدا از هرگروه و حزب خاص به نام میشل پترنیتی (michael paterniti) به کالیفرنیا رفت تا نوه اينشتين را ملاقات کند. آنها همراه با مغز اينشتين در حالی که دورن یک ظرف شیشه ای تکان می خورد از نیوجرسی خارج شدند. مسافرت آنها با هاروی انجام گرفت.

 

بعداً پترنیتی در کتابی بنام سواری آقای البرت: مسافرت در طول آمریکا همراه با مغز اينشتين» این تجربه خود را نوشت.

در 1998 هاروی 85 ساله مغز اينشتين را به دکتر الیوت کراس (dr.elliot krauss) استاد پاتولوژی دانشگاه پرینستون سپرد.

هاروی پس از چندیدن دهه حفاظت کامل از مغز اينشتين، درست مثل یک جسم مقدس آن را به سلامت و با آرامش به بخش پاتولوژی دانشگاه  پزشکی پرینستون داد. دانشگاه شهری که اينشتين دو دهه آخر عمرش را در آن گذراند.

منبع : noojum.com




 

قانون جذب عشق می‌گوید که شما قادرید با استفاده از کلام و احساسات مثبت، بر روی ذهن نیمه هوشیار خود اثر گذاشته و عشق را به سمت خود جذب کنید.

ستاره | سرویس روانشناسی - زندگی یک بازیست و بدون آگاهی از قوانین این بازی نمی‌توان در آن برنده شد. یکی از این قوانین قانون جذب است. این قانون از تاثیر کلام بر زندگی می‌گوید و اینکه انسان بی‌خبر از نفوذ کلامش همواره از زندگی عقب خواهد بود. در این نوشتار به روش‌ها و عبارات تاکیدی در قانون جذب عشق اشاره می‌کنیم.

 

قانون جذب عشق

آنچه آدمی بکارد همان را درو خواهد کرد. یعنی هر آنچه از آدمی در سخن یا عمل آشکار شود یا بروز کند به خود او باز خواهد گشت؛ و هرچه بدهد باز خواهد گرفت. اگر نفرت بورزد، نفرت به او باز خواهد گشت و اگر عشق ببخشد، عشق خواهد ستاند. شاید این پایه اصلی قانون جذب عشق باشد اما برای رسیدن به آن لازم است تا بتوانیم بر روی کلام و احساسات خود کار کنیم و بر ذهن نیمه هوشیارمان تاثیر بگذاریم.

 

اهمیت احساسات

احساسات لحظه به لحظه شما مهمتر از هر چیز دیگریست، زیرا احساس فعلی شماست که زندگی‌تان را رقم می‌زند. احساس شما یک راهنمای دقیق از چیزی است که از خود بروز می‌دهید. وقتی احساس خوبی دارید دیگر ومی ندارد نگران چیزی باشید زیرا افکار، گفتار و اعمالتان خوب خواهد بود. تنها با داشتن احساسی خوب می‌توانید تضمین کنید که دارید عشق می‌بخشید، و تمام آن عشق باید به شما بازگردد!

وقتی احساس خوبی دارید، افکارتان نیز ناخودآگاه خوب است. نمی‌توانید احساس خوبی داشته باشید و در عین حال افکارتان منفی باشد. بر عکس غیر ممکن است احساس بدی داشته باشید و در همان حال افکارتان خوب باشد. وقتی از خود عشق ساطع می‌کنید دارید از قانون جذب عشق استفاده می‌کنید.

 

قانون جذب عشق برای رسیدن به کسی که دوستش دارید

عشق یکی از بزرگ‌ترین محرک‌ها در انسان هست. کسی که شما عاشقش هستید مهم‌ترین شخص برای شماست و حاضرید برای بدست آوردن آن عشق دست به کارهایی بزنید که تا الان برای‌تان غیرمعمول و غیرعادی بوده است. عشق نیروی عظیمی دارد که می‌تواند یا انسان را به اوج برساند و یا نابود کند که در هر دو حالت بستگی به فرد دارد که کدامین شرایط را بدست آورد.

 

قانون جذب عشق، قانون جذب برای عشق، قانون جذب

 

برای استفاده از قانون جذب برای رسیدن به معشوق موارد زیر را در نظر بگیرید:

 

1- اعتماد به نفس داشته باشید

باور داشته باشید که عالی‌ترین شخص شما هستید و اصلا و به هیچ وجه مهم نیست که دیگران درباره شما چه فکری می‌کنند. شما مجبور نیستید که طوری عمل کنید و یا بقیه را مجبور کنید که شما را دوست داشته باشند و یا عاشق‌تان باشند چون مسئله مهم دیگری وجود دارد و آن این است که شما عاشق خودتان هستید.

 

2- توجه‌تان را روی موارد و نکته‌های مثبت قرار دهید

تمام باورها و افکار منفی را دور بریزید و اصلا به آن‌ها توجهی نکنید. در طول روز شاید چندین بار این فکرها به ذهن شما خطور کند که پیداکردن شخص مورد علاقه من بسیار سخت است، چرا بقیه متوجه نمی‌شوند که چقدر من خوب و عالی هستم و یا چرا هیچ کسی هرگز عاشق من نبوده است. شما موارد بسیاری زیادی در درون خود دارید که اگر به آن‌ها توجه کنید یک منبع غنی می‌باشند که می‌توانید عشق و جلب توجه بقیه را نسبت به خودتان جلب کنید.

در قانون جذب عشق وقتی که شما اجازه ورود به عشق را می‌دهید و به نکته‌ها و موارد مثبت توجه می‌کنید. در اصل فرکانس خودتان را عوض می‌کنید و فرکانس جدیدی را به کائنات (جهان هستی) ارسال می‌کنید و قانون جذب و عشق نیز سریع پاسخ شما را خواهد داد و راه‌هایی را برای شما می‌گشاید و شما در جایی قرار می‌دهد که بتوانید به شخص مورد علاقه‌تان برسید.

 

3- از صدمه خوردن از عشق نترسید

بدترین حالت در این موقعیت این است که شما به ترس از صدمه خوردن اجازه دهید در درون‌تان رخنه کند. وقتی درون خود را بیشتر می‌کاوید متوجه می‌شوید یک درصدی از وجودتان برای ترس از صدمه خوردن شانسی را قائل شده است و همیشه در حال هشدار دادن به شما می‌باشد. اگر شما از صدمه خوردن در رابطه عاشقانه بترسید، شما به طور ناخودآگاه و غیر ارادی رفتار و یا اعمالی انجام می‌دهید که از نزدیک شدن زیاد و حتی نزدیک شدن به شخصی که مورد علاقه‌تان هست جلوگیری کنید. با آغوش باز و با اشتیاق به شخص مورد علاقه‌تان اعتماد کنید و خودتان را برای عاشق شدن رها کنید. در این حالت شما فرکانسی را به عشقی که مدنظرتان هست ارسال خواهید کرد.

 

4- شاد و خوش رو باشید

وقتی شما شاد باشید، زمان خیلی خوبی را می‌گذرانید و دیگران به شما توجه می‌کنند و دوست دارند که با شما باشند. بنابراین قانون جذب عشق می‌گوید کارهایی را انجام دهید که شما را خوشحال‌تر و شاداب‌تر می‌کند که می‌تواند دیدن یک فیلم کمدی یا رفتن به پارک و یا رفتن به رستوران باشد. بستگی به شما دارد که چه چیزهای مثبتی وجود دارند که شما را شاد می‌کنند. هر چه شما بیشتر شاد باشید و از زندگی‌تان لذت ببرید می‌توانید سریع‌تر به شخصی که مورد علاقه شما هست دست پیدا کنید.

 

5- تضادها را مورد تحسین قرار دهید

قانون جذب عشق می‌گوید خوشحال باشید از چیزهایی که دارید و فراموش کنید چیزهایی را که می‌خواهید، یکبار در لحظه شما می‌توانید شاد و خرم باشید. چیزهایی را که مدنظرتان هست و آن‌ها را می‌خواهید باعث خواهند شد که شما در جایگاه‌تان سقوط کنید و خیلی چیزها را از دست بدهید که مهم‌ترین بخش آن از دست دادن عشق‌تان خواهد بود.

 

6- راضی باشید که به بقیه اشخاص اجازه بدهید که بروند

شاید سخت‌ترین بخش قانون جذب عشق، برای شما که عاشق هستید این قسمت باشد. موقعی که مجذوب یک شخص خاص شده‌اید، شما می‌خواهید با فرد مورد علاقه‌تان باشید ولی به شما گفته شده که باید او را از دست بدهید و ترکش کنید. ولی وقتی شما مشکلی با نبودن پیش شخص مورد علاقه‌تان نداشته باشید، شما مسیری را برای قانون جذب برای مجذوب کردن فرد مورد علاقه‌تان باز کرده‌اید. این بدین معنا می‌باشد که مطابق قانون جذب شما احتمالا با از دست دادن فرد مورد علاقه‌تان مشکلی دارید، در این شرایط داشتن رابطه با شخصی که شما می‌خواهید برای‌تان سخت خواهد شد.

 

استفاده از عبارات تاکیدی در قانون جذب عشق

شما می توانید به یاری عبارت‌های تاکیدی و تکرار آنها حقیقت را بر ذهن نیمه هوشیار خود نقش دهید:

  • چون با آن یگانه جدایی ناپذیر همراهم، پس با عشق و خوشبختی جدایی ناپذیر خود نیز همراهم.
  • نور خدا در درونم می‌تابد و هرچه ترس و تردید و خشم و نفرت را می‌زداید. تجلی عشق خدا در من، از من مغناطیسی مقاومت ناپذیر می‌سازد.
  • من با خودم و همه دنیا در آشتی و آرامشم. به همگان عشق می‌ورزم و همگان به من عشق می‌ورزند.
  • هم اکنون دروازه‌های شادمانی به رویم گشوده می‌شوند.

عشق ، موفقیت ، ثروت

زني هنگام بيرون آمدن از خانه , سه پيرمرد با ريش هاي بلند سفيد را ديد که جلوي در نشسته اند. زن گفت:هر چه فکر مي کنم شما را نمي شناسم؛ اما بايد گرسنه باشيد. لطفا" بيايد تو و چيزي بخوريد .

عشق ، موفقیت ، ثروت

عشق ، موفقیت ، ثروت

 

عشق ، موفقیت ، ثروت
عشق ، موفقیت ، ثروت


 






 

زني هنگام بيرون آمدن از خانه , سه پيرمرد با ريش هاي بلند سفيد را ديد که جلوي در نشسته اند. زن گفت:هر چه فکر مي کنم شما را نمي شناسم؛ اما بايد گرسنه باشيد. لطفا" بيايد تو و چيزي بخوريد .
آنها پرسيدند: آيا همسرت در خانه است؟ زن گفت: نه . آنها گفتند: پس ما نمي توانيم بياييم .
غروب، وقتي مرد به خانه آمد ، زنش براي او تعريف کرد که چه اتفاقي افتاده است. مرد گفت: برو به آنها بگو من خانه هستم و دعوتشان کن .
زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. اما آنها گفتند: ما نمي توانيم باهمديگر وارد خانه بشويم. زن پرسيد : چرا؟ يکي از پيرمردها در حالي که به دوست ديگرش اشاره مي کرد، گفت: اسم اين ثروت است و سپس به پيرمرد ديگر رو کرد و گفت: اين يکي موفقيت و اسم من هم عشق .
برو به همسرت بگو که فقط يکي از ما را براي حضور در خانه انتخاب کند .
زن رفت و آنچه اتفاق افتاده بود را تعريف کرد. شوهر خوشحال شد . گفت: چه خوب!! اين يه موقعيت عاليست . ثروت را دعوت مي کنيم. بگذار بيايد و خانه را لبريز کند !
زن که با انتخاب شوهرش مخالف بود، گفت: عزيزم! چرا موفقيت را دعوت نکنيم؟
دختر خانواده که از آن سوي خانه به حرفهاي آنها گوش مي داد، نزديک آمد و پيشنهاد داد: بهتر نيست عشق را دعوت کنيم تا خانه را از وجود خود پر کند؟ شوهر به همسرش گفت: بگذار به حرف دخترمان گوش کنيم پس برو بيرون و عشق را دعوت کن .
زن بيرون رفت و به پيرمردها گفت: آن که نامش عشق است ، بيايد و مهمان ما شود. در حالي که عشق قدم ن به سوي خانه مي رفت، دو پيرمرد ديگر هم دنبال او راه افتادند. زن با تعجب به ثروت و موفقيت گفت: من فقط عشق را دعوت کردم، شما چرا مي آييد؟
اين بار پيرمردها با هم پاسخ دادند: اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت کرده بوديد، دو تاي ديگر بيرون مي ماندند، اما شما عشق را دعوت کرديد، هر کجا او برود، ما هم با او مي رويم. هر کجا عشق باشد، ثروت و موفقيت هم هست !


خسته صدام

ای خسته ای دل ها

خسته ام از ته دل

خسته ام از با تو بودن هر روز

تمام آن ساعت مقدس ات مرا نابود کرد

عمر سوخته ام کجاست تو کجا و داستان ما کجاست

سال آغاز بهاری ات همان اول خوش نبود

سال ها گذشت حسودان در کمین گرفتارهایمان خواب آرام نداشت اند

یک قصه دو قصه چند قصه شد اما مرا دیوانه خوانداند

نه عزیز من دیوان نسیتم. مرا بیمار میدانند.

صدای ناله ندارم.اما دل شکسته هنوز صدای من را در دل خود جای داده

به کدام در بگم. مقصر کسیت

عمر من سوخت

تو هم از فراغ دیدار موی سیاه دل دل نداشتی بس

با سپاس فراوان از بود و نبودات

 

 

 

 

بر گرفته از کتاب عمر سوخته


راز موفقیت چیست؟ | 25 رمز موفقیت در زندگی و کسب و کار از نظر بزرگان جهان راز موفقیت چیست؟ مهم نیست چند ساله هستید، کجا زندگی می کنید یا چه شغلی دارید، یک چیز بین همه ما انسان ها مشترک است: تمایل به موفقیت . تعریف هر فرد از موفقیت متفاوت است، در حالی که برخی مردم موفقیت را آرامش، داشتن خانواده خوب، همسر دلسوز و والدین می دانند اما در ذهن بیشتر افراد، موفقیت مترادف است با به دست آوردن ثروت ، شهرت و قدرت.
ساعت ۷ صبح بیدار می شوی. صبحانه خورده یا نخورده به امید اتفاقات خوبی که خیلی وقت است رنگ آن ها را ندیده ای از خانه بیرون می زنی. ساعت ۱۸ به خانه بر می گردی. کمی در اینستاگرام به زندگی دیگران سرک می کشی و بعد از آن به رخت خواب می روی تا منتظر بمانی فردا بیاید و دوباره این زندگی تکراری را ادامه دهی. احتمالا خودت بهتر از هر کسی می دانی که زندگی کارمندی فقط یک هدف دارد و آن هدف چیزی جز مرگ تمام رویاها نیست.
راه کوتاه برای بدست آوردن موفقیت و ثروت به نظر شما باید موفق شویم تا خوشبخت باشیم، یا هروقت خوشبخت بودیم موفق میشویم؟ این سوالی است که سال ها ذهن اندیشمندان بزرگ دنیا را به خود مشغول کرده، عده ای معتقدند خوشبختی یعنی بدست آوردن موفقیت در زندگی، عده ای دیگر معتقدند موفقیت ها زمانی بدست می آید که احساس خوشبختی میکنیم (مثلا وضعیت ذهنیِ مَد که از اینجا میتوانید بخوانید) اما، همه ی اندیشمندان بزرگ، بر روی یک ایده کاملا متفق القول هستند موفقیت و ثروت یکی از

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها